همه ما در زندگی شاهد اتفاقهای عجیب وغریبی هستیم؛ ممکن هست شخصیتهای متفاوتی بینیم، در موقعیتهای خطرناکی گیر کنیم یا اشتباه های بزرگی را مرتکب شویم. اما بعضا به سادگی از کنارشان عبور میکنیم؛ در صورتی که شاید همین اتفاق های گوناگون هست که کمکم به ما تعین میبخشند و ما شروع میکنیم به تصمیم گیری و شکل دادن دنیای ذهنی خودمان. دنیایی که وقتی شکل جامدی به خودش گرفت به سختی میشود با استدلال و منطق -هر قدر هم محکم- تغییرش داد، ما عادت میکنیم به جبهه گرفتن نسبت به فکرهای خاصی یا داشتن رویکرد خاصی. چراکه دنیایمان را تجربه کردهایم و تجربه مان از هر چیزی به واقعیت نزدیک تر بوده. در حالی که ممکن هست برداشتمان مغرضانه باشد یا موقعیت پیش آمده به نحوی استثنایی و در نتیجه چیزهایی که برداشت کردهایم کم بی اشتباه نباشند. ما دیگر به خودمان اجازه آزاد اندیشی نخواهیم داد و با همان فکرها به زندگی ادامه میدهیم -مگر اینکه فیلسوف مسلک باشیم و آماده پذیرش اشتباه و تغییرات که آن هم کم پیش میآید-.
پس اینجا چه چیزی می ماند که این انسانیت و برداشت های گاها اشتباه را ترمیم یا جبران کند؟ استدلال که تیغش کند شده و ما به ذهنمان سپردهایم که من دیگر از این سوراخ دوبار گزیده نمیشوم و هر چیز شبیهی را سریعا رد میکنیم، گوشمان بدهکار نیست و عقلمان هم. اینجاست که یا باید تجربه بهتری برخلاف نتیجه گیری قبلی داشته باشیم یا به این راحتی کاری نمیتوان کرد.
ولی حتما باید راهی باشد، مثلا اگر بشود شبیه همان تجربه را جور دیگری و نه در ظاهر و دنیای عادی، بلکه در موقعیت یا دنیایی متفاوت داشته باشیم کاردرست شود. اینجاست که هنر میتواند کارگشا باشد. البته نه هر چیزی که امروزه به آن عنوان “هنر” الصاق شده باشد و نه هر”هنری” که مخاطب خاص دارد و عوام آن را درک نمیکنند. هنر اصیلی که موقعیت می سازد -به کمک انسان های قابل لمسش-، اجزا و کل معنا داری شکل میدهد و هر بیننده و شنونده ای را فارغ از هر جبهه گیری -مگر بیش از حد متعصبانه و دشمنانه- درگیر میکند -و سرگرم-.
البته در بین تمام قالب های هنری شاید ادبیات -و رمان- از همه توانمند تر به نظر میرسند، شاید هم آدمهایش از همه توانمند تر بوده اند. آثار ادبی به جا ماندهای که در پستی و بلندی زندگی آدمهایش، و زشتی و زیبایی رفتارهایشان هم انسانیت یافت میشود و هیچ بعید نیست که توانایی نجات انسانیت ما را هم داشته باشند.
ادبیات و رمانی که بر خلاف اکثر قالب های محبوب امروزی، با خیال کار دارند و تخیلمان را بکار می اندازند. می خوانیم و خوانده هایمان شکل میگیرند و تصویر میشوند. در هنگام خواندن داستان ها -برخلاف مدیوم های تصویری- آماده پذیرش ذهنیات و گفته های ذهنی میشویم. چقدر حیف که امروز کمتر به کتاب ها علاقه نشان میدهیم و این دنیای متفاوت را نادیده میگیریم.
اینجا قرار هست ادبیات را دوست داشته باشیم و با هم بیشتر بشناسیم.